دنیای من محمد

به بهاران سوگند که تو بر خواهی گشت،من به این معجزه ایمان دارم

سمی نوشت:

 

 

باید قید دلم را بزنم


وقتی کارش به جایی رسیده که


دلتنگ ِ دلتنگ شدن هایت هم میشود!!!

 

نوشته شده در یک شنبه 29 مرداد 1391برچسب:,ساعت 14:6 توسط سمیرا | |

سمی نوشت:

 

 

شنیدم همین جمعه داری میای

 

ولی قصد دیدن نداری منو

 

شنیدم میشی باغبونو همینجا برام

 

میکاری دوباره یه دنیا غمو

 

بگو من چجوری برم تو خیابونو 

 

تو ، بدونم همین جا قدم میزنی

 

بگو من چجوری بسازم با این غصه ها

 

تو که داری حرف از عدم میزنی

 

بگو مهربونم چی شد

 

 که دیگه نمی خوای ببینی منو

 

تو که جون میدادی اگه بودیو

 

نمی شد ببینیم یه لحظه همو

 

نیا مهربونم نیــــــــــــــــــا اگه قصد دیدن نداری منو

 

نیا تا دوباره نبینه کسی

 

تو چشمای خیسم غمو دردمو !!!

 

 

پ.ن:اومـــــــــــــــــــــــد،نــــــــــــــــــــگفت،نـــــــــــــــــــــــدیدمش،رفــــــــــــــــــــــــتـــــــــــ

نوشته شده در پنج شنبه 26 مرداد 1391برچسب:,ساعت 11:31 توسط سمیرا | |

 

سمی نوشت:


 

دلم برایت تنگ شده


اما اینبار بهانه هایم را نه به تو میگویم


نه دیگر روی گفتنشان را به خدا دارم


بیچاره خدا هم از من خجالت میکشد


از بس نام تو را آوردم


از بس تو را بهانه کردم و


تـــــــــــــــــــــــــــــــــــو نیامدی...


این بار دلتنگی هایم را به باد میسپارم


تا از تو


از خدا


از من


دورشان کند


خیلــــــــــــــــــــــــــــــی دور!!!

 

نوشته شده در سه شنبه 24 مرداد 1391برچسب:,ساعت 14:35 توسط سمیرا | |

 

سمی نوشت:

 

 

آهای شیرینم

 

لب تر کن به عشق

 

من اگر تیشه بر ریشه ی دنیا و متعلقاتش نزدم

 

فرهــــــــــــــــــــــاد نیستم!!!

 

نوشته شده در یک شنبه 15 مرداد 1391برچسب:,ساعت 12:53 توسط سمیرا | |

 

سمی نوشت:



از وقتی آمار نبودنت بالا رفت


واحتمال بازگشتت به صفر رسید


از تو که نـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه


از آمار و احتمال متنفر شدم!!!

 

 

نوشته شده در یک شنبه 12 مرداد 1391برچسب:,ساعت 12:12 توسط سمیرا | |

 

سمی نوشت:

 

 

 

پای نبودنت که در میان باشد

 

شعرهای سپید هم

 

سیاه می شوند!!!

 

 

نوشته شده در جمعه 7 مرداد 1391برچسب:,ساعت 13:20 توسط سمیرا | |

سمی نوشت:

 

 

 

انقدر در جواب التماس دعاهای من

 

خیر و مصلحت را ردیف نکنیـــــــــــــد

 

که هیــــــــــــــــــچ مصلحتی برای من

 

خیر تر از او نیست!!!

 

 

 

نوشته شده در جمعه 6 مرداد 1391برچسب:,ساعت 13:8 توسط سمیرا | |

 

سمی نوشت:

 

 

روزه ی سکوت حرام استُ

 

دیر زمانی ست که مرا

 

مبتلا کرده ای به این حرام

 

فقط ای کاش

 

سحری مهلتم میدادی

 

مهیای این روزه ی طولانی شوم

 

وقتی میدانستی

 

به فطر رسیدنش هم دست تو ست!!!

 

 

نوشته شده در پنج شنبه 5 مرداد 1391برچسب:,ساعت 14:1 توسط سمیرا | |

 

 

سمی نوشت:

 

 

تا امروز دلم به "عزیزمی" خوش بود

 

که نمی دانم

 

چه میشود و دری به تخته میخورد

 

نثارم میکنی

 

و من این سوی خطوط پیام

 

این عاشقانه های سرد تو را

 

صد بار میخوانم و هزار بار باور 

 

همان که این روزها

 

تنها لغت محبت آمیز از سوی تو ست برای من

 

همانی که دلم هر ثانیه

 

برای شنیدنش بهانه میگیرد و ...

 

از امروز باید دلم را به چیز دیگری از تو خوش کنم

 

وقتی دیدم همین واژه ها را

 

دور از چشم من

 

بی دریغ

 

بی پروا

 

بی تمنایشان

 

به دیگران میگویی

 

حتی واژه هایی صد ها بار بهتر از این

 

که من حسرت شنیدن دوباره یشان را به دل دارم

 

اینبار دلم را به این خوش میکنم که میگفتی

 

لحن گفتنشان به من

 

با لحن گفتنت به دیگران فرق ها دارد

 

این دل شکستن ها را این بار

 

میگذارم به پای جامی که لیلی میشکند!!!

 

نوشته شده در سه شنبه 3 مرداد 1391برچسب:,ساعت 1:18 توسط سمیرا | |


Power By: LoxBlog.Com