دنیای من محمد

به بهاران سوگند که تو بر خواهی گشت،من به این معجزه ایمان دارم


سمی نوشت:

 

 

نمی نویسم چون


نمی خوانی


دردهایم را !!!

نوشته شده در شنبه 27 آبان 1391برچسب:,ساعت 15:43 توسط سمیرا | |

 

سمی نوشت:

 

 

 

تنهایی یعنی

 

من دلم تنگ است

 

تو دلت سنگ است!!!

 

نوشته شده در یک شنبه 15 آبان 1391برچسب:,ساعت 19:56 توسط سمیرا | |

 

سمی نوشت:

 

 

وقتی مثل من


 

غوطه ور شوی در گذشته


 

تاریخ برایت تکرار میشود ...


 

روز به روز...


 

لحظه به لحظه


 

آنقدر که پیرت میکند


 

میشوی سالمندی


 

با صورتی بیست و اندی ساله!!!

 

نوشته شده در یک شنبه 14 آبان 1391برچسب:,ساعت 15:5 توسط سمیرا | |

 

سمی نوشت:

 

 

درد دارد

 

وقتی میبینم

 

ابراهیم شده ای

 

افتاده ای به جان ِ بتی که

 

از تو ساخته ام...

 

منصفانه نیست

 

تو بشکنی

 

من درد بکشم!!!

 

نوشته شده در سه شنبه 9 آبان 1391برچسب:,ساعت 21:29 توسط سمیرا | |

 

سمی نوشت:

 

 

باید همان آغاز ِ خلقت


درسم را از ابلیس می گرفتم


وقتی به پدرمان سجده نکرد


که می دانست از نسلش


چون توئی دلسنگ


و چون منی احمقانه دلتنگ


بوجود می آید!!!

 

 

نوشته شده در شنبه 6 آبان 1391برچسب:,ساعت 13:25 توسط سمیرا | |

 

سمی نوشت:

 



هر وقت رد پایت را

 

از این خیابانهای لعنتی جمع کردی...


هر وقت بوی تنت را

 

از این هوای بارانی گرفتی...


هر وقت صدای قدم هایت را

 

از این برگ های خزان زده پس گرفتی...


خبرم کن


که دلم برای قدم زدن های بدون حسرت


زیر باران


روی پیاده روهایی که پر شده از برگ


تنگ شده!!!

 

 

نوشته شده در شنبه 6 آبان 1391برچسب:,ساعت 12:32 توسط سمیرا | |


Power By: LoxBlog.Com