دنیای من محمد
به بهاران سوگند که تو بر خواهی گشت،من به این معجزه ایمان دارم
سمی نوشت: چقدر پیراهن های مردانه ی پشت ویترین مغازه ها قشنگند!! تو را که در آنها تصور می کنم وسوسه ی خریدنشان به سرم می زند اما... می بینی؟! فقط مانده بود اینها نبودنت را به رخم بکشند که کشیدند!!! سمی نوشت: کاش من میمردم رخت از این معدن اندوه و جفا می بردم... من به دنیا به چه کار آمده ام؟! چون به چشم همه خار آمده ام !! من که هر روز و شبم گریان است من که هر روز و شبم نالان است کاشکی میمردم... ماندن و حسرت و خون جگرم دیگر بس ماندن و فرقت و سوز جگرم دیگر بس !! من دگر خسته شدم تاب ندارم تاب دیدار دو چشم تو در این خواب ندارم کاشکی میمردم !!! سمی نوشت: بعد از تو واژه های کذایی زندگی آرامش خوشبختی و شادی را یک به یک دار زدم!! می خواهمشان چکار؟! به کارم نمی آیند بی تو... سمی نوشت: از دنیا جا مانده ام درست در لحظه ای که دستانم را رها کردی مات و مبهوتم !!! تو در تیرگی روزمرگی ها ناپدید شدی و من در تنهایی لایتناهی ، سرگردان !! نیستی ببینی این غم و حسرتِ لعنتی چه دماری از روزگار سیاهم در آورده اند!!! سمی نوشت: هر جا که نامی شبیه نام تو می بینم بی اختیار به تو ربطش می دهم و از شوق گاهی هم از حسادت بدنم گُر می گیرد نفسهایم به شماره می افتد و قلبم به تپش... چه خوش خیالم من!! وقتی در دنیای واقعی گمت کرده ام و ردّی از تو نمی یابم وقتی نام تو بیشترین تعداد را در دنیا دارد در این دنیای سرد ِ کذایی ِ مجازی جست و جویت می کنم که چه؟! سمی نوشت: اینجا کسی هست که به این روزگار آیین ترسیم بیاموزد؟ لعنتی خیلی"بد رسم" شده !!! سمی نوشت: از روزی که رفتی چشمانم را بستم نمی خواهم کسی را به حریم تو راه دهم... نه اینکه به این سرزمین ِ سرد ِ اشک ریزان اعتماد ی نباشد نه... میخواهم حک کنم تصویرت را نگاهت را اشک هایت را لبخندت را . . . . ابدیت میکنم به هر قیمتی !!! حتی اگر برای همیشه در سیاهی زندانی شوم !!! ممنونم خدا جونم من به همینم قانعم!! دوسِت دارم سمی نوشت: این روزها مثل خط سفید ِ منقطع ِ وسط جادّه شده ای یکجا هستی... یکجا نیستی!!! خسته شدم از این یک خط در میان بودن هایت من خط ممتد گذشته را می خواهم... سمی نوشت: دستم را رها کن میخواهم ادامه ی راه را دست در دستانِ همیشه گرم و مهربان خدا بروم تو هر جا که خسته شدی دستانم را رها کردی ولی می دانم خدا تا انتهای مسیر ثانیه ای تنهایم نخواهد گذاشت... دستم را رها کن من به دستانِ بی وفایت اعتماد ندارم!!! سمی نوشت: باز گریه با بهانه بی بهانه می چکد از هر دو چشمم می زند آتش به قلبم یاد آن چشمان مَردَم یادم آید عشق دیرین خوب و شیرین عاشق ِ مه پاره بودم در رهش آواره بودم شاد و خرم فارغ از دنیا و عالم زندگی مان بود زیبا بود شیرین تا که یکباره دلم را عشق زیبا خون جگر کرد رفت و عشقم ترک من کرد !!! بعد از آن بی تو غصه بی تو گریه یک به یک شد همدم من سایه ی شوم سیاهی بر سر من رفته رفته دور گشتم ز شادی دست من شد سرد و خالی بد بیاری...بد بیاری !! در شب سرد ِ بی پناهی می کشم از سینه آهی کاش بودی در کنارم بی تو دنیایی ندارم فاش گویم ای مه من مأمن من زندگانی بی تو اما نیست زیبا نیست شیرین!!! سمی نوشت: زبان واژه ها هم مو در آورد گلویشان پاره شد بس که فریاد زدند اینجا کسی سخت دلتنگ توست!!! بیچاره ها کم آوردند اما روی دل ِ سنگ تو کم نشد... سمی نوشت: من می توانم هزار و یک دلیل برای "دوستت داشتن هایم " بیاورم تو هم محض رو کم کنی من تنها یک دلیل برای "دوستم نداشتن هایت" بیاور شاید من هم زبان شِکوِه به دهان گرفتم!!! سمی نوشت: هوس ِ حریم ِ گرم ِدستانت یاد لبخند شیرینت آتش به خرمن ِ هستیم می اندازد... دلِ گرفته ام به هوایت می بارد!! می گرید!! ولی این آتش سوزان خاموشی نمی گیرد ...!!! سمی نوشت: سر انگشتانم لک زده برای لمس صفحه کلید تلفنم و نوشتن بی اختیار این حروف "م ح م د م؟" !! چشمانم لک زده برای خواندن یک جانم ِ جانانه که عشق و امید در آن غوغا می کند !! گوش هایم لک زده برای شنیدن طنین صدای مردانه ات !! دستانم لک زده برای تنگ در آغوش گرفتن هایت !! دلم لک زده برای دل تنگی هایت دوست داشتن هایت بی قراری هایت پر رنگ بودن هایت !! می بینی؟!! "نیستیت" ، "هستیم" را لکّه دار کرده !!! سمی نوشت: کاش !!! کاش برای لحظه ای به گذشته بر می گشتم نه برای اینکه دوباره با تو باشم نه...اشتباه نکن!!! برمی گشتم فقط برای بستن ِ حساب هایی که بی حساب و کتاب روی تو باز کرده ام!!! سمی نوشت: هی توئی چپ می روی راست می آیی به خواب و رؤیایم سرک می کشی کِی می خواهی در بیداری سراغ عشقی را که به بهانه ی منطقت بی خیالش شدی بگیری ؟! کِی؟!!! سمی نوشت: همه چیز بعد از رفتنت دست نخورده مانده خانه ی عشق مان را هر روز با یادت گرد گیری میکنم حلقه ی تعهدمان را هنوز در دست دارم خیالت راحت یادگاری هایت همه سر جایشان هستند!!! حتی دستمالی که در آن روز گرم تابستان عرق پیشانی ات را با آن پاک کردی و هنوز بوی دستان تو را میدهد نگه داشته ام!!! سمی نوشت: خیالی نیست اگر من با خیال تو زنده ام و تو بی خیال من !!! خیالی نیست اگر من ثانیه به ثانیه از تو می نویسم و تو نمی خوانی!!! خیالی نیست اگر من با مرور خاطراتت آتش می گیرم و بی توجهی تو ، هیزم بر آتشم می ریزد!!! خیالی نیست اگر من بی تو شاعر شده ام و تو تنها بهانه ی شعرها یم!!! خیالی نیست اگر عین خیالت نیست،یادت نیست که نیستم....!!! سمی نوشت: من تسلیمم!!! سکوت میکنم وقتی تو را گوش شنوایی نیست... خفقان می گیرم از دلتنگی مفرط !!! همین که تمام سلولهای بدنم تو را فریاد میکنند کافی است ... سمی نوشت: کوتاه می نویسم نه برای اینکه بخوانی !!! اینان فقط گواهند بر آنچه تو با دلم کردی در روزی که باید حسابِ دل شکستن های بی شمارت را بدهی!!! سمی نوشت: دلم که بهانه ات را میگیرد با یادی... خاطره ای... عکسی... دهانش را می بندم !!! تمام ترس من این است که دیگر با این چیزها بهانه هایش بند نیاید و لبخندت را نگاهت را حضورت را تمنا کند!!! سمی نوشت: پروردگارا ... درمان هر دردی در دستان شفا بخش توست عاجزانه تمنا میکنم دردِ از درمان گذشته ی مرا مداوا کنی قلبِ بی جانم تیر میکشد از درد دلتنگی !!! سمی نوشت: یادش به خیر آن روزها فکر میکردم فقط کلاغ ِ سیاه آخر قصه است که به خانه اش نمی رسد... نمی دانستم در فرداهای سرد روزگار خودم نیز "همسر نوشت" کلاغ ها خواهم شد!!! سمی نوشت: خدایا... به خودت قسم من مثل تو نیستم!!! نه صابرم و نه بی نیاز مطلق... "تنهایی" تنها وجه اشتراک من و توست !!! صبرم در تظاهر به بی نیازی به او سر آمده... سمی نوشت: مرور عاشقانه حرف های "مفت" دیروز تو این روزها برایم خیلی "گران" تمام میشود !!! سمی نوشت: این روزها سخت در تلاشم حواسم را از تو و خاطراتت پرت کنم باید بیشتر تمرین کنم تا دورتر بیفتد فقط چند قدم آن طرف تر از دنیایم...!!! سمی نوشت: لعنت به تو !!! نه ...نه... لعنت به من که با وجود همه ی بی مهری هایت هنوز هم مجنون وار عاشق توام...!!! سمی نوشت: هرگز تصورش را هم نمی کردم روزی برسد که . . . برای یک خط در میان بودن هایت هم احساس دلتنگی کنم !!! این روزا حس و حال هیچ کاریو ندارم حتی نوشتن!!! نوشتنی که همیشه آرومم میکرد این پستو با قسمتایی از ترانه ی فوق العاده ی معین عزیز "دلم تنگته" آپ میکنم من عاااااااااااااااشق این ترانه ام با حس عجیبی با حال غریبی دلم تنگته ... دلم تنگه تنگه واسه خاطراتت که کهنه نمی شن دلم تنگه تنگه برای یه لحظه کنار تو بودن منه دل شکسته با این فکر خسته دلم تنگته با چشمای نمناک تر و ابری و پاک دلم تنگته ببین که چه ساده بدون اراده دلم تنگته مثه این ترانه چقد عاشقانه دلم تنگته یه شب شد هزار شب که دل غنچه ی ما قرار بوده وا شه تو نیستی که دنیا به سازم نرقصه به کامم نباشه چقد منتظر شم که شاید از این عشق سراغی بگیری کجا کی کدوم روز منو با تمام دلت می پذیری
دقیقا احساس منه
Power By:
LoxBlog.Com |