شکنجه...


دنیای من محمد

به بهاران سوگند که تو بر خواهی گشت،من به این معجزه ایمان دارم

 

سمی نوشت:

 

هی تويی که با رفتنت آرامش را از من ربودی

 

کامم را طوری تلخ کردی

 

که دیگر طعم شیرین شادی را نچشیدم

 

می رسد روزی که باید تقاص پس دهی

 

فقط نمی دانم

 

خوشی هایی که از من گرفتی

 

تنهایی هایم

 

بغض های گاه و بیگاهم

 

دلتنگی هایم

 

داغ مانده بر دلم را

 

با چه مجازاتی تلافی کنم؟

 

اصلا شکنجه ای سخت تر از اینها هم مگر وجود دارد؟

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در چهار شنبه 12 بهمن 1390برچسب:,ساعت 11:44 توسط سمیرا | |


Power By: LoxBlog.Com