دنیای من محمد
به بهاران سوگند که تو بر خواهی گشت،من به این معجزه ایمان دارم
سمی نوشت: هر وقت که بیایی مرا همانجا پشت همان پنجره ی باز شده رو به امید خواهی یافت که یک لیوان چای در دست دارم و آنقدر به راهی که رفته ای خیره مانده ام که یکباره از سرمای چای یخ کرده در دستانم به خودم می آیم چای را عوض می کنم و چای از نو ...انتظار از نو چه کودکانه معجزه را به انتظار نشسته ام!!!
نظرات شما عزیزان:
Power By:
LoxBlog.Com |